در اندیشه فرورفتن. غور کردن. تأمل کردن: و از شهرت شاهزادگی آن تازه وارد که روزبه روز در تزاید بود متفکر شد درصدد تحقیق برآمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 204) ، غمگین و نگران شدن. آشفته و دلگیرشدن: و چون چهل و یک سال از ملک او گذشته بود مصطفی صلوات اﷲ علیه را ولادت بود و آن روز که ولادت پیغمبر علیه السلام بود آتش همه آتشکده ها بمرد و دوازده کنگره از ایوان کسری درافتاد... انوشیروان از آن سخت متفکر شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 96- 97). شاه چون این مقدمات استماع کرد و این مقامات بشنید متأثر و متفکر شد. (سندبادنامه ص 76)
در اندیشه فرورفتن. غور کردن. تأمل کردن: و از شهرت شاهزادگی آن تازه وارد که روزبه روز در تزاید بود متفکر شد درصدد تحقیق برآمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 204) ، غمگین و نگران شدن. آشفته و دلگیرشدن: و چون چهل و یک سال از ملک او گذشته بود مصطفی صلوات اﷲ علیه را ولادت بود و آن روز که ولادت پیغمبر علیه السلام بود آتش همه آتشکده ها بمرد و دوازده کنگره از ایوان کسری درافتاد... انوشیروان از آن سخت متفکر شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 96- 97). شاه چون این مقدمات استماع کرد و این مقامات بشنید متأثر و متفکر شد. (سندبادنامه ص 76)
از حال نخستین شدن. تغییر کردن. دیگرگون گردیدن. دگرگون شدن حال کسی یا چیزی. گشتن. بگشتن: در آن وقت آدم به مکه بود، هوای جهان متغیر شد. (لباب الالباب چ نفیسی ص 18). حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی بزیان آمده. (گلستان). غضب او در تزاید و رنگ او متغیر شده. (مجمل التواریخ گلستانه، ص 215). فردا متغیر شود آن روی چو شیر ما نیز برون رویم چون موی از ماست. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1492). ، (مجازاً) خشمگین شدن. عصبانی شدن: دیدم که متغیر می شود و نصیحت من به غرض میشنود. (گلستان)
از حال نخستین شدن. تغییر کردن. دیگرگون گردیدن. دگرگون شدن حال کسی یا چیزی. گشتن. بگشتن: در آن وقت آدم به مکه بود، هوای جهان متغیر شد. (لباب الالباب چ نفیسی ص 18). حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی بزیان آمده. (گلستان). غضب او در تزاید و رنگ او متغیر شده. (مجمل التواریخ گلستانه، ص 215). فردا متغیر شود آن روی چو شیر ما نیز برون رویم چون موی از ماست. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1492). ، (مجازاً) خشمگین شدن. عصبانی شدن: دیدم که متغیر می شود و نصیحت من به غرض میشنود. (گلستان)